ماهیگیر
*
یکی بود یکی نبود
ماهی گیری لب آ ب نشسته بود
گه گاهی قلابشو تو آ ب میزد
انگاری یه حرفایی تو خواب میزد
هی میگفت به ماهیها تورو خدا
بذارین منم بیام پیش شما
زندگی تو خشکی خیلی مشکله
چیزی که ارزش یک پول نداره حرف دله
دشمنی بازارش داغ این روزا
هر جای شهر که میری
آ ش نذری رو چراغه این روزا
ماهیها تورو خدا
بذارین منم بیام پیش شما
توی شهر آ دما، دیگه نون گیر نمیاد
اونقدر کشته دادن یک قطره خون گیر نمیاد
چهره ها خسته و سرد
همه دلهاپر درد
توی میدونای شهر حجله زیاد
قدیما گلکاری بود یادت میاد
آدما مات و عبوس
دیگه از رنگ تور عروس
ماهیها تورو خدا
بذارین منم بیام پیش شما
خسرو نکو نام
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت