سلام ای سال نو
*
ای وامدار لحظههای روشن فردا
خداحافظ تو را ای کهنهسال، ای خاطرات شاد و نازیبا
سلام ای سبزی و آب زلال و سایههای بید
هلا ای آفتاب پاک و پر امید
خداحافظ تو را یلدا و شبهای زمستانی
سلامم بر تو ای سالی، که میآیی
طراوت پیشه پاک اهورایی، بهار سبز رویایی
چه سرمستم، که میآیی
درودم بر تو ای فصل شکفتن
آشنای با طراوت، مهربان میلاد باریدن
خداوندا بگردان چون بهاران
حال من را، سوی آن حالی که میدانی
به جان سرو زیبا، سبز خواهم شد
بسان قاصدکها، من رها از غصه خواهم شد
شما را حوض آبی
ابر بغضآلوده
ای زیبا کلام ناودان قصهگو
من دوست میدارم
سلام ای کوچههای شسته از باران
کنون ای مهربانان، یاد یاران، یاد یاران
خداحافظ ذغال روسیاه
افکار سرماخورده محبوس
گذر کردم، سیاووش گونه پروازی فراز آتش و
خرسند از پاکی
خدایا، کاسه تقدیر آوردم
و نجواگونه، قاشق میزنم تا صبح
عطا کن قسمت من را تو بهروزی
به قدر ظرف من، نه
قدر مهر چون تو معبودی
کریما، روزیام را عاشقی فرما
خدایا، قطره اشکی عطایم کن
ببارم گاه گاهی، رو به درگاهی
خدایا سالها و لحظههای رفتهام، رفتند
مرا اینک، تو سال و لحظههای با سعادت، هدیهام فرما
به من آرامشی، مهری، عنایت کن
یقینی مرحمت فرما
بفهمم تا خدا، یک، یا خدا، باقی ست
و روحی، تا به پرواز آورد، این جسم خاکی را
خدایا، باور افسردگان را، چون بهاران، زندگانی ده
و روح خستهگان را هم، خروشی
جاودانی ده
کویری قلب تنهایان، به مهری، آبیاری کن
به کوی بیکسان، یک مهربانی، آشنایی را، تو راهی کن
هر آن کس را که با هجر عزیزی امتحان کردی
به یاد خاطراتش، عاشقانه زندگی کردن، تلافی کن
بکوبان با سرانگشتان مهری، کوبه درهای غربت را
بسوزان ریشههای سرد نفرت را
حبیبا، سال نو را
سال نور و عاشقی فرما
بزرگا، زندگی کردن، نشانم ده
و راه و رسم دل دادن، ستاندن، پیش پایم نه
به کامم لذت با هم نشستن، مهر ورزیدن عنایت کن
فهیم ارزش هر لحظهام گردان
بدانم خنده در آیینه، بس زیباست
بفهمم بغض در آدینه، دست ماست
بخوانم با قناریها، خدا این جاست
بجویم من خدایم، چون که حق زیباست
عزیزا هفت سین عیدمان را
سایهسار سبز سیمای سحرخیزان سرو اندیش ساعی،
مرحمت فرما
خدایا، باور تغییر را
این کیمیا درس بهاران را
در اعماق قلوبت یخ زده
گرم و شکوفا کن
تو خار هر کدورت را به گلبرگ گذشتی، بیاثر گردان
چکاوک را تو یاری کن
به آوازی، دل همسایهمان را، شاد گرداند
شقایق را
که دشت و عریان، شعله پوشاند
به خوشبختی، نشان کوچه بن بست ما را ده
نشان مردم این شهر را، یاد بهار آور
خدایا،
در طلوع سال نو
آغاز راه سبز فرداها
تو قلب هر مسافر را
به نور معرفت
آگه به رمز و راز زیبای سفر فرما
بفهمان زندگی بیعشق، نازیباست
که قدر لحظهها
در لحظه، ناپیداست
کیوان شاهبداغی
http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/37
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت